"غدیر"، برکه ای که اقیانوس بود ( ولایت و مشروعیت ، از آسمان "امر" تا زمین " خلق" )
نشست ( چرا "غدیر" ، خشک نخواهد شد ؟) _ مشهد_عید غدیر ۱۳۹۶
بسمالله الرحمن الرحیم
موضوعی که دوستان فرمودند چون در آستانه عید غدیر هستیم بحثی در باب مشروعیت که 1) آیا منشأ مشروعیت قدرت و حکومت، حاکمیت، مشروعیت سیاسی، فرمان و حدودی است که خداوند تعیین میکند؟ و 2) آیا خداوند شخص و اشخاص خاصی را تعیین کرده است؟ یا این که منشأ مشروعیت صرفاً رضایت و خواست و قرارداد اجتماعی و هرکس را که خودمان دلمان بخواهد در بهترین وجه آن را حاکم میکنیم. در بدترین وجه که استبداد و دیکتاتوری است. یک نفر میآید قلدر و دیکتاتور میگوید هرجور دلم بخواهد بر شما حکومت میکند که از تعابیر قرآنی به آن طاغوت میکند و اطاعت مستبد و دیکتاتور حرام است. یا استبداد شخصی است یا استبداد حزبی است. استبداد قبیلهای است. استبداد اقلیت بر اکثریت است حتی استبداد اکثریت بر اقلیت است به اسم دموکراسی، این هم جای بحث دارد. خلاصه خودمان تعیین کنیم که چه کسی حاکم باشد و چگونه بطور مطلق حکومت کند؟ یا نه، یک ضوابط الهی وجود دارد؟ اصل مسئله این است. حالا ما سعی میکنیم در این فرصت، از چند بُعد به این چند سؤال پاسخ بدهیم یعنی پاسخ اسلامی را که گرفتند بازخوانی کنیم و طرح کنیم.
خب نکته اول، یک کسانی میگویند خدا کیست که بخواهد برای ما تعیین حاکم کند یا تعیین ضوابط حاکمیت کند؟ حالا اصلاً چنین خدایی وجود دارد خدا وجود ندارد یا اگر هست و خالق است ما چنین خدایی را نمیشناسیم که این همه عوالم خلق کرده و هزاران میلیارد منظومه و کهکشان خلق کرده، بعد روی زمین بیاید بگوید علیبنابیطالب(ع) باشد. معنی این چیست؟ چه زمانی خدا گفته است؟ این دسته اول از اساس اصلاً قبول ندارد چون اصل اله را قبول ندارد حالا میخواهد طرفدار دیکتاتوری باشد؟ طرف دموکراسی باشد؟ هرچه میخواهد باشد وقتی هیچ چیز را قبول نداری طبیعتاً مشروعیت الهی و نصب الهی را هم معنا ندارد. اما اگر کسانی هستند که میگویند مسلمان هم هستیم ولی قبول نداریم که خداوند شخص خاصی را بعد از پیامبر(ص) برای حاکمیت و ولایت بر مسلمین و بشر تعیین کرده است یا ضوابط خاصی که بشود حتماً به مصداق خاص واحدی رسید تعیین کرده باشد خب آن بحثی است که بین مسلمین جاری است و شیعه به مفهوم خاص کلامی سیاسیاش در واقع یک نقطه عطف اساسیاش مسئله خلافت و ولایت پس از پیامبر(ص) است. کل مسلمین قبول دارند که علیبنابیطالب(ع) حاکم مشروع و خلیفه اسلامی است و واجبالاطاعه است و شیعه و سنی هم این را قبول دارند. خب برادران اهل سنت هم معتقدند که علیبنابیطالب(ع) اطاعتشان واجب است، حبشان واجب است ولی نه به عنوان معصوم و نه به عنوان منصوب خدا و رسول و به عنوان خلیفه بلافصل. یعنی اولین خلیفه. به عنوان چهارمین خلیفه، بدون این که خداوند تعیین کرده باشد.
آن بحث اولمان با دیدگاههای مادی و فیلسوفان سیاست، فلاسفه سیاسی که اساساً غیر دینی هستند با آنها باید بحث کرد که اینجا خیلی به آن نمیپردازیم الا این که آخر بحث، به یک مناسبتی فرصت شود. با دسته دوم که میگویند چرا خداوند ضوابط کلی را تعیین کرده اما پس از پیامبر(ص) کسی را به عنوان حاکم تعیین نکرده است این روش بحث در هر کدام از اینها یک متد و روشی داریم. روش بحث با این دسته که برادران مسلمان غیر شیعی هستند بهترین روش، ارجاع به منابع اهل سنت است در باب این که در غدیر، غدیر هم یک نمونه است فقط غدیر نبوده، در غدیر چه گذشت و پیامبر(ص) چه گفت؟ اسم کسی را برد یا نبرد؟ گفت از طرف خداست یا نگفت؟ یا خودش تعیین کرد یا نکرد؟ به عنوان ولایت بود یا نبود؟ ولایت به مفهوم زعامت و حاکمیت هم بود یا نه فقط به معنای محبت بود؟ و بعد اگر به معنای محبت بود پیامبر(ص) در میان کل اصحاب و مسلمین یک نفر را عَلَم کرده، در آن گرمایی که میگویند گوشت خام را روی زمین میانداختند میپخت و طوری بغل کرد که سفیدی زیر بغل پیامبر(ص) و علی(ع) هر دو دیده شد یک نفر را بین همه مسلمین در اولین و آخرین حج پس از اسلام، حج واجب، یک نفر را معرفی کرده، بعد گفته این را دوست داشته باشید و خدا گفته این را دوست داشته باش. خود این معنیاش چیست؟ و آیا آنچه که با علی(ع) و با اهل بیت(ع) پس از پیامبر(ص) شد با کل ائمه(ع) در زمان بنیامیه و بنیعباس که همه مدعی خلافت اسلامی و حکومت اسلامی بودند آیا اصلاً ولایت به معنای زعامت سیاسی نه؛ ولایت به معنای محبت بود؟ آیا با آل علی و فرزندان فاطمه و پیامبر(ص) با محبت برخورد شد؟ اینها محبت بود؟ حکومت هیچی، اهانتها، فشارها، زدنها، جوسازیها اینها محبت بود؟ حکومت هیچی، با حضرت علی(ع) با حضرت زهرا(س) و آن وضعی که چند ماه بعد از پیامبر(ص) با آن وضع اعتراضآمیز از دنیا میرود خب اینها محبت است. اصلاً ولایت به معنای محبت، پیامبر(ص) فرمود بعد از من خدا فرموده اگر من را دوست دارید باید این آقا را دوست داشته باشید. فرض کنید نگفته بعد از من این آقا حاکم باشد. خب حالا ببینیم این روش دوست داشتن است؟ اگر دوست نداشتیم با اینها چه کار میکردیم؟ همین کارها را میکردیم. مثلاً بعضیها گفتند و تقریباً همه اهل سنت مسئله غدیر را قبول دارند و در منابع اهل سنت هم هست، منتهی یک جوری مو لای درزش برود! به این معنا که مهمترین بحثی که کردند اغلب همین است که ایشان گفتند بطور ویژه به علی احترام بگذارید و توجه داشته باشید نگفتند که ایشان حاکم باشد. غیر از یک نفر که یک جایی دیدم علامه امینی اشاره میکند که شاعری برای دورههای متأخر هم بود که گفته بود اصلاً چیزی به نام غدیر که پیامبر(ص) اینطوری بعد از حج گفته باشد نبوده، غدیر یکی از جنگهای پیامبر بوده است که کنار یک برکه غدیر اتفاق افتاد و در آن جنگ، آنجا پیامبر دست علی را بالا برده و گفته ایشان به عنوان فرمانده شما باشد! همین حرفهای چرندی که در هیچ کتاب شیعه و سنی اصلاً چنین جنگ و اتفاقی نیست. میخواست بگوید این قضیه به عنوان آخرین وصیت پیامبر با مسلمانها نبوده است. یا این که گفتند که اگر بوده، اینها را شیعه عَلَم کرده است و الا اگر بوده چرا خود علی نگفت بعد از پیامبر من هستم و ازغدیر حرف نزده است؟ و این که اگر واقعا پیامبر میخواسته که بعد از ایشان علی حاکم و ولیّامر امت اسلامی باشد چرا یک بار بگوید؟ و آن هم طوری گفته باشد که اینقدر سر آن اختلاف شده باشد؟ خب هر کدام ازاینها جواب مشخصی دارد. این که پیامبر وضعیت خاص علیبنابیطالب را یک بار نگفته، بارها گفته، هم به لحاظ مرجعیت علمیاش که هرجا در فهم اسلام و قرآن اختلاف کردید ببینید علی چه میگوید؟ هم در مرجعیت عاطفی و ایمانیاش که یک نمونهاش همین جمله «اللهم والاه من والاه و عاد من عاداه» دشمن علی را دشمن بدار و دوست علی را دوست بدار. دیگر چه باید بگویند؟ هم مرجعیت سیاسی و فضل او بر بقیه که پیامبر(ص) بارها فرمود که علی(ع) «أعملکم و أعدلکم» علی از همه شما عالمتر، آگاهتر و از همه شما عادلتر است، علی از همه اصلحتر است و یک سروگردن از همه اصحاب بالاتر است. اولین مسلمان است. – همه اینها در منابع برادران اهل سنت است – امیرالمؤمنین(ع) میگویند «إنّی أول سجد علی الارض» من بعد از پیامبر(ص) نخستین کسی هستم که سجده کردم و سر روی خاک گذاشتم من محرم اسرار همه اسرار پیامبرم. من از شأن نزول و معنای تک تک آیات حضور داشتم و دقیقاً میدانم و هیچ کس به اندازه من نمیداند و... موارد مکرر است.
یامیگویند چرا پیامبر(ص) ده بار، صریح و صریحتر نگفت. پیامبر(ص) مواردی را هم صریح گفت. ولی ببینید یک وقتی هست که مسائل با گفتن و بخشنامه حل نمیشود باید یک بلوغ اجتماعی باشد. پیامبر(ص) بارها گفت ولی در عین حال جداگانه به علی(ع) گفت که علی، پس از من اگر آمدند و با تو بیعت کردند و بدون درگیری داخلی مسئله حکومت اینطوری که خدا میخواهد که تو باشی، حل شد که شد؛ اگر نشد و خواست کارمان به درگیری و جنگ داخلی بکشد تو تحمل کن و درگیر نشو. در ساعات آخر عمر پیامبر(ص) این سفارش صریح پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) است که علی کنار پیامبر(ص) بود و هیچ کس دیگری نبود. و لذا امیرالمؤمنین(ع) مقاومت و اعتراض کرد که بعداً اتفاقاتی که در حکومت پیامبر(ص) میافتد به اسم حکومت اسلامی کاملاً ثبت نشود و در تاریخ اسلام ثبت شود که علی(ع) از این مسئله حق حاکمیت الهی و نصّ صریح خدا و رسولش اطاعت کرده و دوباره یادآوری کرده ولی بعد خود حضرت امیر(ع) فرمود بعد دیدم ممکن است جنگ داخلی پیش بیاید اگر من بیشتر مقاومت کنم و جنبش ارتداد شروع شده و ممکن است اصل اسلام و حکومت اسلامی نابود شود. آنجا ایشان آمد بیعت کرد و بعد هم فرمود از این پس، بیعت من به این معناست که ظلم و ستمهایی که به من کردید و میکنید من همه را بخشیدم و خواهم بخشید. من هیچ! علی را حذف کردم، خودم خودم را حذف کردم. اما اگر بخواهد به مردم و امت ظلم شود به اسلام اهانت و ظلم و انحراف بشود من آنجا خواهم ایستاد. و لذا بعد از این بیعت، در واقع ایشان یک بیعت مشروط و معترضانه کردند و در برابر خلفا در تمام مدت هم مشاور بودند. خودشان فرمودند من مثل یک وزیر کمکتان میکنم مشورت میدهم؛ کمکتان میکنم نظر میدهم و سؤالاتتان را جواب میدهم و هرکاری برای تقویت حکومت از دست من بربیاید برایت انجام میدهم. هیچ اقدامی برای براندازی نخواهم کرد و همین کار را هم کرد واقعاً با این که ایشان میتوانست اقدام کند ولی هیچ اقدامی نکرد. ودر عین حال هم مشروعیت صددرصدی برای شما تعریف نخواهم کرد یعنی در واقع مشاور منتقد هستم، مشورت انتقادی میدهم. خب حالا پیامبر(ص) با این صراحت بارها گفته، حالا اگر ده بار دیگر هم میگفت حالا چیزی که مثل غدیر و موارد متعدد دیگر اینطوری زیر سؤال میرود خب آنها هم زیر سؤال میرفت. مگر پیامبر(ص) در ساعات آخر عمر نفرمودند که قلمو کاغذ بیاورید یک چیزی بنویسم که بعد از من اختلاف نکنید و... بعضیها فهمیدند که ایشان میخواهد احتمالاً بحث علی را اسم ببرد، اسم هم ببرد باز هم ما میگوییم! چنانکه گفتند ایشان حالش خوب نیست دارد هذیان میگوید! بعضی از اصحاب پیامبر این را گفتند. بعد رفتند که قلم و کاغذ بیاورند پیامبر(ص) گفتند نمیخواهد بیاورید! چون میداند که وقتی کار به اینجا برسد بدتر میشود بعداً ممکن است بگویند بیخود گفته و قرآنش هم مشکل دارد, شما این تعصبات قبیلهای و قدرتطلبی طوری است که میگویند ما اسلام را مشروط قبول میکنیم. مشروط به این که قدرت داشته باشد. چنان که به حضرت علی(ع) با همین استدلال میکردند و نمیگفتند که تو صلاحیت حکومت نداری، میگفتند تو صلاحیت داری منتهی نمیشود نبوت و ولایت هر دو در یک خانواده باشد. نبوت سهم شما بود و حالا ولایت و حکومت و امامت سهم بقیه باشد. بعد بهانههایی هم میآورند. یکیاش این بود که تو جوانی! وقتی پیامبر(ص) از دنیا رفتند حضرت امیر(ع) حدود سی و یک سال داشتند. گفتند ما یک جوان 30 ساله را رهبر کل امت بگذاریم؟ آدمهای مسنتر از شما، شخصیتهای اجتماعی هستند. یک بهانه دیگر که آوردند گفتند علی شوخ است جلسه را از حالت جدی و رسمی تبدیل به یک حالت خاکی و غیر رسمی میکند و روی همه را باز میکند، لطیفه میگوید، با یکی شوخی میکند احوال یکی را میپرسد جلسه را از حالت رسمی بیرون میآید این ابهتی که باید داشته باشد و بقیه بترسند که جلویش حرف بزنند اینها را ندارد. این بهانهها را آوردند. خب پیامبر(ص) اینجا باید ظرفیت اجتماعی جامعه را که با آن مواجه است رعایت کند. میداند بیشتر از این اگر بخواهد بگوید و تصریح کند ممکن است بعضی مفاهیم مهمتر و اصولیتر اسلام هم زیر سؤال برود. وقتی که کار به جایی میرسد که میگویند دارد هذیان میگوید «إن رجل لیهجر» آقا دارد هذیان میگوید تب کرده در حال احتضار است نمیفهمد چه میگوید! خب وقتی تا اینجا میآید پیامبر(ص) فهمید اگر بخواهد یک قدم دیگر جلوتر برود ممکن است همین حلقه نزدیکان را هم... ممکن است بگویند حالا که هذیان میگویی از کجا معلوم، آن موقع هم که داشتی از طرف خدا حرف میزدی هذیان نگفته باشی؟ خب ایشان احساس کرد که باید ظرفیت اجتماعی را رعایت کند و حکم خدا باشد. چون بحث غدیر است من این را عرض میکنم. اولاً غدیر اینقدر واضح بوده که در منابع مختلف سنی و شیعه نقل شده، همه منظور پیامبر(ص) را فهمیدند و حتی جناب ابوبکر وجناب عمر جزو اولین کسانی بودند که آمدند پس از سخنان پیامبر(ص) آمدند با علی بیعت کردند و دستشان را در دست امیرالمؤمنین(ع) گذاشتند و گفتن بخٍ بخٍ لک. مبارک باد! مبارک باشد چنین تعریفی از طرف خدا و رسولش، چنین تعریفی از کسی نشده است و همه مسلمانها آمدند صف بستند و یکی یکی بیعت کردند. البته میدانید که شوخی نبوده در غدیر حدود صد هزار جمعیت بوده، هرکس جلوتر رفته گفتند برگردید ایستادند بقیه برسند یک جایی رسیدند را گفتند آب و جارو کنید تمیز کنید و بعد گفتند هیچ کس هم آنجا ننشیند تا کل جمعیت بیاید. آفتاب داغی که در روایت نقل شده که گوشت خام را میانداختید دو ساعت دیگر پخته بود. زمان جنگ یادم هست در شلمچه تخممرغ بچهها روی تانک را تمیز میکردند تخم مرغ میشکستند نیمرو میشد با فاصله خیلی کم! حالا آنجا طوری شده که در روایت نقل شده اگر گوشت را روی زمین میانداختید میپخت اینقدر هوا گرم بوده، در این وضعیت پیامبر(ص) ساعتها در آن افتاب میایستند و میگویند جمعیت همه بیایند جمع بشوند و همه هم از قبل گفته بودند حجی که من میآیم این حج آخر من است تنها حجی که به عنوان رهبر امت بعد از فتح مکه بودند همین حج بود. حجهالبلاغ به آن میگویند بخاطر این که ولایت علی(ع) ابلاغ شد. حجهالاتمام به آن میگویند، حجهالاکمال به آن میگویند چون قرآن، بعد از قضیه آیه « أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی» بعد از این که سخنرانی پیامبر(ص) تمام شد و آن حرفها را زدند که خود آن سخنرانی و خطبه خیلی عجیب و مهم است بعد از آن بود که آیه نازل شد که حالا دیگر پروژه الهی محمد به پایان رسید. پروژه تکمیل شد. خاتمیت به توجه به ولایت و امامت ونصب خدا و رسول تکمیل شد. حتی صف خانمها جداگانه برای بیعت با علیبنابیطالب(ع) در غدیر تشکیل شد. ساعتهای متوالی، شب، نیمه شب، همینطور صف خانمها و صف آقایان همه آمدند یعنی قضیه اینقدر مهم بود زیر اصل مسئله زدند که آنجا اصلاً منظور چیز دیگری بوده این نبود آن نبود، نگفتند فلانی است و...
بعضیها گفتند چرا خود علیبنابیطالب نگفت اگر واقعاً قضیه غدیر اینقدر مسئله واقعی و جدی بوده چرا خود ایشان هیچ وقت نگفته؟ در سخنرانیهایشان در مشکلات بعدش در این بیست و چند سال، در آن سی سالی که ایشان بعد از پیامبر(ص) زندگی کرد باید میگفت که غدیر این بوده، جواب این است که بارها ایشان گفته، در منابع خود اهل سنت هست که ایشان در موارد مکرر اسم بعضی از اشخاصی که در آن جلسه بودند و در غذیر هم بودند آوردند و از آنها پرسیدند، قسمشان دادند به این که آن روز قضیه چه بود؟ بود یا نبود؟ چند نفر را نفرین کردند چون آنها سیاسی بازی درآوردند و نگفتند و بعد گرفتار شدند. این سوگند دادن به حدیث غدیر و استدلال کردن به مسئله حدیث غدیر، بارها هم خود امیرالمؤمنین گفتند، حضرت فاطمه(س) گفتند اصحاب دیگر گفتند، اهل بیت(ع) گفتند حتی بعضی از بزرگان اهل سنت صریح گفتند حتی ما در بزرگان اهل سنت داریم که میگویند بله، همین تعریفی که شیعه از غدیر میکند که منظور چه بوده درست است، ما هم همین را میگوییم قبول داریم. خلاصه مضمون حرفشان این است که دیگر گیر ندهید! شرایط طوری بود که نمیشد، دیگر عبور کنید. یا میگویند این به عنوان یک واجب قطعی الهی مثل نماز نبوده، یک توصیهای بوده، معنیاش همین بوده است. از همان صدر اسلام و قرنهای اول اسلام تا الآن در بین همه مذاهب اسلامی این مسئله غدیر یک اصل مسلّم است که شیعه به آن ایمان دارد مخالفین، منظورم اهل سنت نیست منظورم حتی ناصبیها، تکفیریها، وهابیها، آنها هم هیچ کدام نمیتوانند انکار کنند و قضیه را انکار نکردند منتهی آن را تفسیر بهرأی کردند و الا هرجا مناظره بوده در طول این هزار و چند صدسال، هر وقت مناظره به این احادیث غدیر رسیده، بحث تمام شده یعنی همه این را قبول داشتند و یک نکته مورد توافق بود. حالا دو سه نمونه را که خود امیرالمؤمنین(ع) طبق منابع برادران اهل سنت اشخاص را به مسئله غدیر سوگند دادند و به استناد به مسئله غدیر کردند، فقط یکی دو حدیث را عرض میکنم بعد بحث دوم را که بحث مشروعیت سیاسی ما امروز در عصر غیبت، آیا الهی است یا بشری؟ و معنی آن چیست؟ و اگر ترکیبی است ترکیبی یعنی چه؟ یکی در روز شورا در سال 23 هجرت، اواخر دوران عمربنخطاب، کتاب «مناقب» به عنوان یک نمونه، برای جناب خوارزمی است که ایشان حنفی است و از طریق اسناد اهل سنت میگوید. و دیگر کتاب «الصواعق المحرقه» برای ابنحجر است و «شرح نهجالبلاغه» ابنابیالحدید که ایشان دارد خطبه 73 حضرت امیر(ع) را شرح میکند که ایشان هم اهل سنت و معتزلی است آنجا او هم اشاره میکند. قبل از همه اینها امثال کتاب سهیلبنقیس است که خیلی با تفصیل بحث میکند و میگوید این حدیث صریح در حضور اصحاب استدلال کرد و هیچ کس انکار نکرد پرسید مگر قضیه غدیر شماها نبودید که اینطور شد؟ هیچ کس نگفت نبودیم یا بودیم ولی چنین چیزی گفته نشده یا معنیاش این نبوده، همه سکوت کردند. در مسجد رسولالله بعد از وفات پیامبر(ص). یک روایت این است که دارم عرض میکنم میگوید در روز شورا با علی(ع) کنار در منزل ایستاده بودیم شورا که داشتند پروژه انتقال قدرت دیگران را میچیدند آمدند با حضرت امیر(ع) بحث که داریم با شما بیعت میکنیم شما باید موضعتان را روشن کنید. ایشان فرمودند که به وضوح و قاطعیت استدلال میکنم که برای شما «علیکم بما لا یستطیع عربیکم ولا عجمیکم تغییر ذلک» به آنچه که عرب و عجم از هر قبیله و هر جا هستید هیچ کدام نتوانید انکار کنید و هیچ کدامتان نمیتوانید این واقعیت را تحریف کنید و تغییر بدهید. و بعد فرمودند جماعت حاضری که الآن اینجا هستید شما را به خدا سوگند نخستین کسی که بین شما به توحید شهادت داد و اولین مسلمان بگویید که بوده؟ کسی قبل از من بود؟ جمعیت گفتند شما از همه مقدمتر بودید؟ فرمودند کدامتان فرزندانی مثل حسن و حسین دارید و تربیت کردید؟ و پیامبر(ص) آن تعابیر را در موردشان بکار برده است، و کدامتان همسری مثل فاطمه(س) داردی، کدامتان عمویی مثل حمزه و برادری مثل جعفر طیار، شهدای بزرگی که راه شهادت را باز کردند و راه را آنان باز کردند و تا امروز این راه باز است و در روایت داریم نزدیکترین راه بهشت شهادت است. این راه شهادت را چه کسی باز کرد؟ جز عموی من حمزه، برادر من جعفر طیّار، و چه کسی بیشتر از همه شما با پیامبر(ص) نجوا کرده و پچپچ داشته و حاضر شده برای هر بار پچ پچ کردن صدقهای بدهد. جریان این را قرآن اشاره میکند یک جوری بود که این قدر پیامبر(ص) خاکی بود و حرف همه را با تحمل و ظرفیت گوش میکرد بعضیها هر روز بیکار بودند میآمدند شغلشان این بود که بیایند همینطور الکی بیایند پیش ایشان بنشینند وقت ایشان را بگیرند و بعد سؤالات نادرست و چرت و پرت میپرسیدند. پیامبر(ص) هم اینقدر متواضع و باحیا و خجالتی بودند که دلش نمیآمد به اینها بگوید که چقدر حرف میزنید و هر روز اینجا میآیید؟ پیامبر(ص) هیچی نمیگفت و تحمل میکرد. آیه نازل شد که حالا خیلی خب، حالا که اینطور است از این به بعد هرکس میخواهد با پیامبر(ص) ملاقات کند باید به فقیر صدقه بدهد، دست توی جیبش کند و به فقرا و محرومین پول بدهد. دیگر ملاقاتیها کم شدند. بعد حضرت امیر(ع) میگوید من خوشحال شدم دیدم بقیه کم شدند من هر روز میرفتم صدقه میدادم، یک پولی سهمیه گذاشتم که هر روز به فقرا بدهم که بتوانم بیشتر خدمت پیامبر(ص) بروم. حضرت امیر(ع) میگوید کدامتان بیشتر از من برای پیامبر(ص) صدقه داده است؟ یعنی چه کسی نزدیکتر از من به پیامبر(ص) بوده است؟ همه گفتند هیچ کس, از جمله آنجا فرمودند شما را به خدا سوگند پیامبر(ص) رسول خدا در مورد کسی جز من فرمود « من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» خدایا دوست دوستان علی باش و دشمن دشمنانش «وانصر من نصره» و یاری کن کسانی را که علی را یاری میکنند. هرکس در خط علی است خدایا با او باش. جز در مورد گفت؟ و بعد فرمان نداد آنهایی که هستند یعنی آن صد هزار نفر، به کسانی که نیستند و غایبان منتقل کنند؟ و نسل به نسل به همه سرزمین اسلامی منتقل شود؟ خب این یک نمونهای در منابع اهل سنت از این موارد هست که خود حضرت امیر(ع) صریح استناد میکند سر همین قضیه حکومت هم استناد میکند سر قضیه بیعت سیاسی است. زمان عثمانبنعفوان، این زمان خلیفه دوم، خیلفه سوم این کارها بارها شده، زمان خلیفه اول، اول قضیه ثقیفة بنیساعده شده، شیخالاسلام اهل سنت از حضرت امیر(ع) نقل میکند که ایشان فرمودند میدانید آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء/59) در مورد چه کسی نازل شد؟ آیه « إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (مائده/ 55) در مورد چه کسی نازل شد؟ میدانید آیه «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ» (توبه/ 16) اینها در مورد چه کسی نازل شد؟ شأن نزول آنها چیست؟ آیه اول، اطاعت از اولیالأمر را کنار اطاعت خدا و رسول میگذارد. فرمود این آیه در مورد من نبود؟ آن آیه بعدی که میفرماید ولیّ شما، کسی که بر شما ولایت دارد الله و رسول است و کسانی که ایمان آوردند، چه کسانی؟ آیا همه مؤمنین؟ خیر؛ آنهایی که یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ داشتند نماز میخواندند؛ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ؛ در حال رکوع به فقیر چیزی دادند که نقل شده حضرت امیر(ع) در نماز در حال رکوع بود یک گدای فقیر سمجی آمده بود نشسته بود نمیرفت، همانجا کنار امیرالمؤمنین(ع) نشسته بود که کی نمازش تمام میشود یک چیزی بگیرد؟ حضرت امیر(ع) فهمیدند همینطور وسط نماز در حال رکوع دیدند که آمد اینجا نشست برای این که آبرویشان نرود همانجا انگشترشان را که گرانترین چیزی بود که داشتند درآوردند به او دادند رفت، آیه نازل شد و این آیه سوم خیلی مهما ست. خداوند فرمود أَمْ حَسِبْتُمْ فکر کردید که أَنْ تُتْرَکُوا رها میشوید همینطور بگویید ما مسلمان و مؤمن هستیم رها میشوید؟ بدون آزمون جهاد؟ یک امتحان بزرگ که خداوند معلوم میکند که چه کسانی واقعاً مؤمن هستند و چه کسانی نیستند مسئله جهاد است. جنگیدن در راه حق، در راه توحیدو عدالت، به خطر انداختن خود برای حق. خداوند میفرماید: أمْ حَسِبْتُمْ آیا خیال میکنید که رهایتان میکنند و اوضاع شیرتوشیر است؟ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ بدون این که خداوند معلوم کند که مجاهدین شما چه کسانی هستند و کدامتان مجاهد و کدامتان قائد هستید؟ کدامهایتان در راه حق مجاهده میکنید و کدامتان نمیکنید؟ حق را فدای خودتان میکنید و ترسو هستید؟ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً و کدامهایتان جز خدا و رسولش که «ولا المؤمنین» که حضرت امیر(ع) میفرماید پیامبر فرمود که این راجع به چه کسانی است، دوستان دیگری میگیرید و خط دیگری را میروید وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ؛ در حالی که خداوند کاملاً از عمل شما باخبر است.
خب چندین آیه از قرآن را امیرالمؤمنین پرسیدند که پیامبر فرمودند این آیات راجع به چه کسی بود؟ اینها راجع به کسی غیر از علی است؟ و همینجا در ردیف این آمدند باز قضیه غدیر را مطرح کردند فرمودند که این آیه «الیوم اکملت لکم دینکم» این چه زمانی نازل شد؟ در چه مورد نازل شد؟ شما با پیامبر مخالفت نکردید با خود خدا دارید مخالفت میکنید. این مسئولیت، به گردن من گذاشته شد هیچ کدامتان نمیتوانید درست حق امت را ادا کنید و عدالت را درست برقرار کنید شما نمیتوانید دین خدا و قرآن را درست تفسیر کنید نمیتوانید حقوق مردم را تأمین کنید، رشد مردم را تأمین کنید. آیا پیامبر(ص) بعد از این آیه أکملت نفرمود «الله اکبر، تمام قوّتی و تمام دین الله ولایت علیٍ بعدی» پیامبر این را نگفت که کامل شدن پروژه دین خدا و نبوت، پس از من ولایت علی است. وقتی من نیستم در فقدان من، در خلأ من محور علی است. اینها جملات پیامبر(ص) نبود؟ شماها نشنیدید؟ خب همه اینها در منابع برادران اهل سنت است. حضرت امیر(ع) میگویند که یادتان هست که بعضیها از پیامبر(ص) پرسیدید که این آیهای که باید با جهاد امتحان شوید که کدامهایتان حاضر هستید فداکاری کنید و کدامهایتان نمیکنید و به دنیا چسبیدید بعضیهایتان چند نفر از پیامبر(ص) پرسیدند که آیا این آیات مخصوص علی است که اهل جهاد و فداکاری است؟ یا راجع به همه مؤمنین است و خداوند فرمان داد که بگو این ولایت وقتی که میگوییم مؤمنین منظور کیست؟ و همانطوری که نماز و زکات و حج را خداوند فرمود من برایتان تفسیر کردم ولایت را هم که میگوید والاه من والاه، این را هم خداوند گفته من تفسیر کنم من دارم فرمان خداوند را اطاعت میکنم و دارم برایتان تفسیر میکنم نمیتوانیم بگوییم ما در زکات و نماز تابع پیامبر هستیم میگوییم حکم خداست ولی در ولایت و حکومت نیستیم چون اینجا بحث ثروت و قدرت است. بعد رسولالله(ص) فرمودند «أیّها الناس إن الله أرسلینی برسالات ضاق بها صدری» پیامبر(ص) وقتی میخواست علی(ع) را به ولایت اعلام کند که خداوند فرموده پس از من علی – خیلی جالب است - پیامبر(ص) فرمودند مردم خداوند یک مأموریتی را به عهده من گذاشت که «ضاق بها صدری» خیلی فشار روی من هست و خیلی سختم هست بگویم سینهام تنگ شده است. برای چه؟ «ظننت أن الناس مکذّبی» میترسم بگویم همینهایی که وقتی وضو میگیرم آب وضوی پیامبر(ص) را میآیند به عنوان تبرک میگیرند همینها آن را تکذیب کنند. پیامبر(ص) فرمود فشار روی من است و تردید کردم بگویم که خداوند علی(ع) را پس از من نصب کرده است. چون میدانستم بعضیها حاضر هستید نمازشب هم بخوانید روزه مستحبی هم بگیرید، حتی جهاد هم بیایید، ولی از روی حسادت و رقابت و تعصب قبیلهای تن به ولایت و رهبری علی ندهید. در روایت داریم که پیامبر(ص) میفرمایند دو بار جبرئیل آمد و گفت اگر ابلاغ نکنی «فبلّغت رسالته» اگر این را نگویی کل رسالتت ناتمام است و من میترسیدم و میدانستم که یک عدهای تکذیب میکنند. این نشان میدهد که وضعیت بخشی از افراد مؤثر هم اینطوری است که پیامبر(ص) میداند اگر بخواهد صریح اسم ببرد و بگوید میگویند خودت را قبول داریم ولی این حرفت را قبول نداریم. صریح میگویند. قرآن و همه چیزهایی که گفتی قبول؛ ولی این را که میگویی قبول نداریم. چنانچه میگویند بعضی از این هیئتهای عزاداری رفته بودند پیش مرحوم آیتالله بروجردی – حدود 50 سال پیش – آقای بروجردی رئیس بعضی هیئتها را خواسته بود گفته بود بعضی از عزاداریها بعضی از این موسیقیهایی که در این هیئتها میزنید، قمه و شعارهایی که راجع به اهل بیت میدهید که حضرت عباس خداست و... اینها حرام است و بعضی از این چیزهایی که در این هیئتها میخوانید اینها بدعت است ما اصلاً چنین چیزهایی نداریم. این کارها را نکنید. بعد آقای بروجردی پرسیده بودند که مرجع شما کیست؟ همهشان گفته بودند مرجع ما شما هستید. گفت خب این هم حکم خداست من دارم فتوا میدهم اینطور عزاداری نکنید درست نیست شرعی نیست. گفتند آقا ما هر روز سال مقلّد شما هستیم ولی این دهه با شما کاری نداریم. این ده روز مقلّد شما نیستیم شماهرچه میخواهی برای خودتان بگو! خب پیامبر(ص) هم با چنین تیپهای خطرناکی روبرو بود ممکن بود اگر بیش از این تسریع کند و بیاید سریع بگوید من هنوز زنده هستم حکومت را تحویل علی بدهد. بعد ممکن بود جمعیت بیاید بایستد بگوید آقا ما سر همه چیز مسلمانیم، سر علی کوتاه نمیآییم. خب این هم بود. حضرت امیر(ع) میفرماید یادتان هست رسولالله(ص) در یک سخنرانی همان جا فرمودند که خداوند مأموریتی به دوش من گذارده که سینهام تنگ شده و قلبم تحت فشار است. «ضاق صدری و ظننت أن الناس مکذبی» میترسم بگویم همینهایی که میگویند درورد بر پیامبر و فدای پیامبر و... همینها من را تکذیب کنند و بگویند نخیر، خدا نگفته از خودت درآوردی. با علی یک حالت خاصی داری, یک محبت خاصی داری و داری تبعیض قائل میشوی. حضرت امیر(ع) فرمودند یادتان هست که پیامبر(ص) بعد از این که این را گفت فرمود «فأوعدنی» خداوند من را تهدید کرده که دید مدام به من میگوید من میترسم، نه این که از کشته شدن بترسم، میترسم اصل اسلام در خطر بیفتد بعضیها حاضر هستند بخاطر مسئله حکومت زیر اصل اسلام بزنند با وجود این که سابقه جهاد و رزمندگی دارند. مگر ما نداشتیم کسانی را که در دهه 60 تا مرز شهادت رفتند و در دهه 70 سر قدرت و دنیا یک چیزهایی گفتند که رسانههای دشمن صهیونیستی و نمیگفتند ولی اینها را روی لجبازی گفتند! نفر دوم این انقلاب، 30 سال فداکاری، تبعید، تدریس حوزه که امام میگفت امید من است رسماً جلوی امام ایستاد و امام را متهم کرد که امام گفت کمر من را شکستید تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگان اسلام به اسلام! امام(ره) تعابیر تندی به کار برد. و گفت من می ترسم با این لجبازیها جای شما قعر جهنم باشد. در ردههای پایینتر مکرر افرادی بودند و هستند و این قضایای صدر اسلام نشان میدهد که بعضیها میگویند اگر قضایا اینقدر صریح و جدی حکم خدا بوده و همه آمدند تبریک گفتند و بیعت کردند رفتند چرا بلافاصله چند ماه بعد که پیامبر(ص) از دنیا رفتند، همه زیرش زدند؟ همین الآن یک عالمه چیزهایی را خودمان بودیم و دیدیم دارند زیرش میزنند حالا شماها زمان امام وجنگ خیلیها و بعضیهایتان نبودید یک چیزهایی که بارها امام به صراحت گفته وقتی داشته سخنرانی امام پخش میشده همهمان دیدیم، تصریح کرده، همین الآن میگویند نخیر؛ قبول ندارند. آن موقع تلویزیون و رادیو و کتاب هم که نبود، الآن که هست و سخنرانیهای امام در 23 جلد چاپ شده، همین الآن حرفهای امام در مسائل مختلف، اقتصادی، مدیریتی، سیاست خارجی، را بروید ببینید، ردههای بالای کشور را که اسم میبری، میگویند خلاف است، بعد که میگویی امام گفته، میگویند خب خدا بیامرزدش 30 سال پیش گفته! بعد هم که منظورش این نبوده، منظورش آن بوده است. آن چیزی که در این دورة رسانههای مکتوب و مصور دارند میگویند. این چیزها قابل فهم است. پیامبر(ص) فرمود خداوند من را تهدید کرده که «لأبلّغها أو لَیعذّبنی» من را سر دوراهی قرار داد فرمود که یا مسئله ولایت علی را ابلاغ میکنی که خط اسلام باید بعد از تو ادامه پیدا کند و الا بعد از تو قطع میشود یا ابلاغ میکنی یا عذاب خواهی شد. پیامبر(ص) میفرماید خداوند من را ابلاغ کرده که اگر ابلاغ نکنم خود من مسئولیت دارم. گناه من خواهد بود من به اسلام خیانت کردم و با این که میترسم یعنی میدانم ظرفیت پذیرش این حرف بین خیلیها نیست ولی من وظیفه دارم بگویم من مأمور به تکلیف هستم نه نتیجه, من میگویم. با این که پیامبر میدانست که عمل نخواهد شد. فلذا جداگانه به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که امام مثل کعبه است کعبه سراغ مردم نمیرود مردم باید سراغ کعبه بیایند. اگر این قبایل آمدند و با تو بیعت کردند و این تعصبات قبیلهای و رؤسای قبایل و این باندها اگر گذاشتند و آمدند بیعت کنند شما به وظیفهات عمل کن و عدالت را اجرا کن. اگر نگذاشتند و نیامدند شما دیگر تکلیفی نداری، وظیفه از تو ساقط است. اما نگفتند که حق حاکمیت نداری. حق حاکمیت همچنان با علی است چه با او بیعت بکنند چه نکنند. اما وظیفه حاکمیت دیگر ندارد. ببینید یک وقت میگوییم حق حاکمیت منظورمان مشروعیت علی است آیا با بیعت قبایل، آنجا بیعت مردم هم نبود بیعت قبیلهای بود مثل الآن که حزب هست و حزبها لیست میدهند آن زمان قبایل، رئیس قبیله لیست میداد و میگفت. الآن هم همه جا دنیا قبیلهای است، چه میدانند اینها کی هستند میگویند رئیسشان لیست داده و میگویند. آن زمان از این هم جدیتر بود و ناآگاهی بیشتری بود رئیس قبیله بود در واقع این که میگویند با علی بیعت شد یا نشد بیعت مردم نبود بیعت رؤسای قبایل بود. رؤسای قبایل یعنی یک محاسبات دیگری دارد. بحث باندها و جناحهای قدرت است همهاش بحث منطق و حق حاکمیت و مشروعیت و چه کسی اخلاقش بهتر است، چه کسی عادلتر است، چه کسی عالِمتر است دیگر این حرفها نبود، مسلمان هم بودند ولی باز آن خصلتهای جاهلی و آن تعصبات قبیلهای و باندبازیها بود. پیامبر(ص) میدانست این باندبازیهای قبیلهای نمیگذارد علی بیاید اگر بخواهم بیشتر اصرار بکنم ممکن است یک بخشی از اینها پس از من بگویند ما اصلاً اسلام نمیخواهیم ما میخواهیم به قبل از اسلام برگردیم علی برای فلان قبیله است ما برای فلان قبیلهایم. یک مشکل حضرت امیر(ع) این بود گفت اکثر این قبایل اول با پیامبر میجنگیدند در صف پیامبر(ص) هم من سردار اصلی بودم از هر قبیلهای چندتا گردنکلفت اینها را من زدم در جنگ کشتم وقتی که مشرک بودند حالا اینها دلهایشان با من صاف نیست. مسلمان شدند ولی باز هم همه به همدیگر میگویند که آن سه – چهارتا رؤسای قبیله ما را همین علی کشت! تا آخر هم همین را میگفتند. امیرالمؤمنین(ع) میگفت به جنگ توحید و عدل آمدید. خیلی جالب است در دعای ندبه میگوید کینههای بدریه، حنینیه، احقاف بدریه، میگوید اینها همان کینههای بدر و حنین بعد از پیامبر(ص) است که سر باز کرده است. آن زمان مثل دهه 60 و 90 الآن بوده – برای این که بهتر بفهمیم اینطور مثال میزنم – امیرالمؤمنین(ع) میگوید اینها در دهه 60 آن طرف جبهه بودند جنگیدند و خیلی از بزرگان و رهبران اینها را کشتم. حالا در دهه 70 و 80 آمدند اینطرف در نیروهای خود ما ادعا میکنند اینطرفی هستند ولی با من مشکل دارند. اینقدر روی علی(ع) فشار زیاد شد که ضدانقلابهای سابق که به چهرة انقلابی دهه 90 که میخواستند صاحب نظام بشوند و علی را و خط علی را حذف کنند بعد کمکم یادآوری میکردند که یادت هست دهه 60 چه کردی؟ چه کسانی را کشتی؟ برای این که مفهوم بشود دارم میگویم، جای جلاد و شهید عوض شدن! – خیلی جالب است – یک بار حضرت امیر(ع) دید دارند از این حرفها میزنند, حضرت در حضور جمع گفتند که بله یادم هست پدر تو پرچم شرک دستش بود و عموی تو به قصد قتل پیامبر(ص) آمد و... و اما من؛ آن شمشیری که دهه 60 به کمر بسته بودم هنوز هم به کمر من است. حضرت امیر(ع) اینطور جواب دادند که آن شمشیری که با آن پدران و بزرگان و قبایل شما را زمان پیامبر(ص) زدم هنوز هم همراهم هست یعنی من پشیمان نیستم و شرمنده نشدم شما بعضیهایتان شرمنده شدید شعارهایتان و حرفهایتان عوض شده من همان علیام؛ من همان علیای هستم که کنار پیامبر(ص) بودم. 25 سال، 30 سال است که از زمان پیامبر(ص) گذشته، سه دهه، دو و نیم دهه گذشته، من همان علیام. من حرفها و خطم عوض نشده است. بعد آنجا هم فرمودند پیامبر(ص) تعابیری را نگفت؟ حرفهایی را نگفت؟ یادتان هست سلمان برخاست گفت یا رسولالله این که فرمودید علی پس از شما ولایت بر دیگران دارد این یعنی چه؟ منظورتان را مشخص کنید یک مقدار واضحتر بفرمایید. روشن بود ولی سلمان پرسید که این ثبت شود که بعدها دیگران نگویند که نه؛ یک احتمال دیگر هم بود. حضرت امیر(ع) میگوید یادتان هست سلمان بلند شد از پیامبر(ص) سؤال کردند که ولاء علی به چه معناست؟ پیامبر(ص) فرمودند «ولائُهُ کَوِلای» همان ولایتی که من دارم پس از من علی دارد. «مَنْ کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِیُّ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ» هرکس من را در مورد حتی جان خودش صاحب ولایت میداند که میگوید من حق دارم فرمان جهاد بدهم بروید در راه حق شهید بشوید همان ولایت در مورد علی است. خدایا هرکس با علی است با او باش. هرکس بر علی و علیه خط علی است برعلیه او باش! بعد از این بود که آیه «أکملت» نازل شد. بعد از این بود که از پیامبر(ص) پرسیدند که آیا این آیاتی که خواندید مخصوص علی است؟ پیامبر(ص) فرمود آری، او و جانشینان من، خلفای من تا قیامت، خط اهل بیت. بعد گفتند که جانشینان شما چه کسانی هستند توضیح بفرمایید؟ پیامبر(ص) فرمود «علیٌ أخی» برادرم «و وزیری» بازوی من؛ «و وارثی» وارث مکتب و توحید و قرآنی که من آوردم؛ «و وصیّای» شخصی که بطور ویژه دارم توصیه او را به همه شما میکنم؛ «و خلیفتی فی امّتی» خلیفه من در امت من، جانشین من در امت من است. این یعنی چه؟ «و ولیٌّ کلّ مؤمن بعدی» ولیّ هر مؤمنی پس از من است. «ثمَّ ابنیَّ» و بعد دو پسرم حسن و حسین «و هُم مع القرآن» اینها خطشان از قرآن جدا نیست هرجا قرآن است اینها هستند هرجا اینها هستند بدانید قرآن آنجاست، دین آنجاست. «لایفارقونه و لایفارقُهُم» اینها از قرآن جدا نمیشوند و قرآن از اینها جدا نیست «حتی یرَدوا عَلیَّ الحوض» تا قیامت. ببینید اینها احادیثی است که در منابع برادران اهل سنت است آنها دارند نقل میکنند، این را آنها دارند از امیرالمؤمنین(ع) نقل میکنند. و بعد حضرت امیر(ع) این حرفها را زد همه گفتند خدایا علی درست میگوید همه ما اینها را شنیده بودیم و بیکم و کاست شهادت میدهیم. بعضیهایشان گفتند اینهایی را که فرمودید بله ما بودیم بعضیهایشان را یادمان هست ولی بعضیهایشان یادمان نیست. حالا ممکن است بعضیهایشان کم حافظه بودند ولی بعضیهایشان عمداً سیاسی کاری! حتی نقل شده که در روز رَهبه، در شهر کوفه، سال 35 هجری است به امیرالمؤمنین(ع) خبر میرسد که دارند جوسازی میکنند پچ پچ میکنند شایعهپراکنی میکنند که علی دارد در مورد غدیر مبالغه میکند! در غدیر نه جمعیتی آنجور بوده نه همه چنین برداشتی کردند نه این که اصحاب آمدند تبریک گفتند! یک مقداری علی آقا دارند مبالغه میکنند!! به امیرالمؤمنین(ع) خبر رسید که آقا دارند جوسازی و شایعه در فضای مجازی شدید علیه شما راه افتاده، که اصل قضیه کجا بوده؟ خب حالا 25 سال از آن قضایا گذشته است. اول خلافت علی است. گفتند همین الآن هم ما داشتیم میآمدیم در همان رهبه، محلهای در کوفه آنها جمع بودند و همین بحث بود و چند نفر از کسانی که زمان پیامبر(ص) بودند گفتند ما بودیم ولی چنین حرفهایی نبوده! اصلاً اینجوری نبوده و معنیاش این نبوده است. حضرت علی(ع) دیدند این نباید ثبت شود سریع خودشان را آنجا رساندند با آن افرادی که داشتند تشکیک میکردند با آنها صریح وارد بحث شدند و آنها را به حدیث غدیر سوگند دادند. این، اینقدر بود که نقل کردند خیلی از تابعین هم نقل کردند، اصحاب هم نقل کردند، سندهای زیادی دارد. مرحوم علامه امینی(ره) در «الغدیر» میگوید حدود 20 نفر از اصحاب تابعین مشخصاً در آن جلسه بودند اینها گفتند یا بودیم و دیدیم یا گفتند مثلاً از پدرمان از استادمان اینها را شنیدیم. اسمهای اینها را هم آورده است. یکی از اینها ابوسلیمان مؤذن است میگوید که علی در آن جلسه آمد مردم را قسم داد گفت کدامتان از رسولالله شنیدید که «من کنت مولاه فعلی مولاه»؟ اکثراً آن اصحابی که آنجا بودند بلند شدند گفتند بله ما شنیدیم! بعد متأسفانه زیدبنارقم، بلند نشد. حضرت امیر(ع) به زید رو کردند گفتند یعنی شما بلند نشدی متوجه نشدی من چه گفتم که بلند نشدی؟ یا متوجه شدی میخواهی بگویی نبودی یا بودی و نشنیدی؟ زید جواب نداد. ملاحظات سیاسی کرد! حضرت امیر(ع) فرمودند که آن چشمی که در غدیر بود و این صحنه را ندید نابینا بود، کورباد آن چشمی که بود و ندید. و جالب است که ایشان با نفرین علی نابینا شد و کور شد. بعد از این که نابینا شد گفت که من مورد غضب خدا قرار گرفتم پشیمان شد. راه افتاد محله به محله برای مردم نقل کرد که چرا من بودم، من دیدم، من شنیدم، منتهی ملاحظاتی بود ترسیدم نگفتم! پس این یک مسئله.
اگر کسی بگوید که ما مشروعیت انتصاب الهی نداریم اصلا خداوند شخصی خاصی را هیچ وقت برای حکومت تعیین نکرده است. خب اگر مسلمان و از هر مذهبی هستید این اسناد خیلی زیاد داریم مسلمان نیستید باید طور دیگری با شما حرف زد یا دین دارید یا ندارید، اگر اهل کتاب هستید یک جور، غیر از اهل کتاب هستید یک جور، اگر شکاک هستید باید بحث را از جای دیگری شروع کرد از اصل معرفت؛ اگر مشرک هستید باید سر توحید بحث کرد. اگر شکاک هستید باید سر معرفتشناسی، تعریف علم و معرفت باید بحث کرد اگر ملحد هستید سر اثبات عالم معنا و عالم غیب و خدا و آخرت باید از آنجا شروع کنیم. این نکته اول است.
حالا سؤال: مشروعیت خود علیبنابیطالب(ع) از نظر خودِ شیعه که میگوید این حکم صریح خدا و نص صریح رسولالله(ص) بود. اگر ما یک نفر حکومت انتصابی الهی معصوم به آن معتقد باشیم حکومت علی(ع) است. درست است؟ حالا راجع به خود ایشان نه عصر غیبت، سؤال: مشروعیت حکومت علی(ع) با غدیر و امثال غدیر بود که حکم خداوند اعلام شد یا با بیعت مردم بود؟ یا با هر دو بود؟ ببینید "مشروعیت" را باید درست معنا کنیم. چون چندجور مشروعیت را معنا میکنند. یک وقت مشروعیت در فلسفه سیاسی مادیون است آنها اصلاً مشروعیت فقط به معنی مقبولیت قبول دارند چیزی به نام مشروعیت جدای از مقبولیت قبول ندارند در دیدگاههای دموکراتیکشان را عرض میکنم. دیدگاههای غیر دموکراتیک و مکاتب دیگر هیچی؛ آنها به مقبولیت هم کاری ندارند، بعضیها مشروعیتشان را به قدرت میدانند بعضیها که میگویند نه، این جزء حقالناس و حقوق بشر و مردم است و مردم باید تعیین کننده باشند میگویند ما مشروعیت به معنای قانونیت که حقآور است، حق حاکمیت میآورد جدا از مقبولیت نیست. معنی دموکراسی این است. البته این روی کاغذ است. شما انواع و اقسام دموکراسیها را دارید که حتی از دموکراسی رأی مستقیم شروع میشود تا دموکراسیای که اصلاً توده مردم هیچ نقشی جز تعیین یک نماینده که بعد کل تصمیمات را آن اشخاص باید برای اینها بگیرند کلاً دیگر هیچ کارهاند تا این طیف هست حق عزل هم ندارند، یعنی دستکم دموکراسی سه مرحله در طول تاریخ فلسفه دموکراسی از یونان تا امروز در این دو هزار و اندی سال طی کرده است و به لحاظ مدل اجرایی هم 13 تا 15 مدل اجرایی دارد که اینها هیچ کدام همدیگر را قبول ندارند او میگوید این دموکراسی نیست آن میگوید این دموکراسی نیست. حالا وارد تعریفهای دموکراسی نمیخواهیم بشویم. اجمالا همین بحث: ببینید اگر مشروعیت به مفهوم حق حاکمیت باشد یعنی صلاحیت حاکمیت، این در مورد معصوم و غیر معصوم از طرف خدا تعیین میشود که شرایط و ضوابطی که حق حاکمیت بر بقیه بشر میآورد چیست؟ چون حاکمیت در نگاه الهی فقط حق خداست. هیچ انسانی ذاتاً حق حاکمیت بر هیچ انسان و ولایت بر هیچ کس دیگری ندارد حتی ولایت پیامبر و امام معصوم هم شاخهای از ولایت الله است. در ادامه آن است فقط الله ذاتاً بر همه چیز و همه کس، از جمله انسان ولایت دارد. ولایت رسول همان ولایتالله است لذا میفرماید «أطیعواالله و أطیعواالرسول». ولایت اهل بیت و ولایت کسانی که از طرف اهل بیت(ع) نائب اهل بیت(ع) هستند یعنی دیگر اشخاص خاص تعیین نشدند شرایط و ضوابط حاکم را تعیین کردند. آنها هم عطف بر اطاعت و ولایت الله و رسول میشود. اگر منظور از حق مشروعیت یعنی این که چه کسی صلاحیت دارد صلاحیت علمی، اخلاقی، عملی، مدیریتی، چه کسی این صلاحیتها را دارد که بر مردم حکومت کند، نه این که خودش حکومت کند در واقع حکومت خدا بر مردم را تحقق ببخشد. به این معنا حتی بنده میخواهم عرض کنم معصوم و غیر معصوم نداریم از طرف خداوند همهاش تعیین میشود. منتهی در مورد معصوم(ع) شیعه معتقد است که در مورد اشخاص خاص، انگشت اشاره الهی هست همینطور که در مورد انبیاء هست که خداوند اشخاص خاصی را به عنوان رسول انتخاب کرده است به عنوان اوصیای خاص پیامبر و پیامبران الهی را هم اشخاص خاصی را تعیین کرده است. این هم ادلهاش اگر مسلمان هستی. اگر هم مسلمان نیستی که گفتم باید از جای دیگر با شما شروع کرد و بحث کرد.
اما سؤال دوم؛ مشروعیت به مفهوم حق حاکمیت – نگوییم صلاحیت – صلاحیت در مورد معصوم تعیین شخص با اسم و رسم است یعنی علی(ع) و اهل بیت(ع). در مورد غیر معصوم تعیین شخص خاص نیست مگر خدا گفته که روحالله موسوی خمینی یا سیدعلی خامنهای، مگر جایی اسم آوردهاند؟ مگر اشخاص را تعیین کردند؟ نه، اینها ولایت و وصایت خاص نیست اینها وصایت عام است یعنی شخص خاصی در عصر غیبت به نام امام مسلمین از طرف خدا تعیین نشده است اما شرایط و ضوابطی گذاشته شده که بر امت و نخبگان امت واجب است که صالحترین مصداق آن ضوابط را در هر عصری پیدا کنند و با او بیعت کنند و در عین حال مواظب باشند که او در مسیر خدا و رسول و اهل بیت باشد و به وظایفش درست عمل کند. یعنی این بیعت مطلق نیست، مشروط است و حق امر به معروف و نهی از منکر هم دوطرفه است یعنی امّت میتوانند از امام سؤال کنند، انتقاد کنند، البته به روش درست، چون آدم با پدرومادرش هم میتواند نهی از منکر کند منتهی اینکه بگویی بنشین بنشین میخواهم نهی از منکر کنم! این کار را شما کردی بیخود کردی! گفت گفتهاند که حق داری از پدرومادرت هم نهی از منکر کنی ولی نگفتند که سرت را پایین بیندازی شاخ بزنی. در مورد یک امام عادی که نه امام است نه رهبر است نه پدر و مادرت هست یک آدم معمولی است شما میخواهید انتقاد کنی باید آداب را رعایت کنی، تحقیرش نکنی، تخریبش نکنی، تهمت نزنی، تحقیق بکنی، باادب شروع بشود، سؤال کنی، و... نه این که همینطوری که بگویی بیایید میخواهم شما را نهی از منکر کنم! پس این آداب انتقاد در مورد همه باید رعایت شود بخصوص در مورد افرادی که صاحب حق هستند و افراد فاضلی هستند فداکاری کردند پدر، مادر، استاد، معلم و بعد مسئله رهبری امت. ولی حق انتقاد هست. حضرت امیر(ع) حاکم معصوم میفرماید نمیگوید این حق شماست که از من سؤال کنید و انتقاد کنید. میگوید این حق من است – خیلی جالب است – میگوید اگر از من سؤال نکنید حق من را ضایع کردهاید. از من سؤال کنید، هرجا ابهام دارید، هرجا اشکالی دارید بگویید من جواب میدهم. بعد میفرماید «لاتخالطونی» با من حرف نزنید مثل آنهایی که با جبابره و دیکتاتورها حرف میزنید. اینها در نهجالبلاغه هست. با من مثل دیکتاتور صحبت نکنید با ترس و ذلّت و حقارت و چاپلوسی، با من اینطوری حرف نزنید من از شما توقع دارم صادق باشید، امین باشید، سؤالی هم اگر دارید بپرسید من جواب میدهم. ما که میگوییم مشروعیت علیبنابیطالب(ع) انتصابی و الهی است معنیاش ... آخه بعضیها میگویند تا گفتی نصب الهی است این دیگر به خدا چسبیده و از خدا هم که نمیشود سؤال کرد و انتقاد کرد پس از اینها هم نمیشود! فکر میکنند دیکتاتوری دینی، استبداد دینی، استکبار دینی، تئوریزه میشود با مشروعیت انتصابی الهی. خیر اینطوری نیست؛ از نظر شیعه، حضرت امیر(ع) حاکم منصوب معصومِ خاص خداوند است. در عین حال حضرت امیر(ع) هرگز با مردم این حرفها را نزد. هیچجا شما نمیبینید حضرت امیر(ع) در حکومت به توده مردم بگوید که مردم! من منصوب الهی هستم پس شما دیگر سؤال نکنید من مشورت نمیکنم! هرگز. بلکه بارها برعکس آن را گفته است. این که بعضیها میگویند اگر گفتی نصب خاص الهی است یا معصوم است دیگر مشورت و انتقادپذیری و پاسخگویی در دنیا کنار میرود! نخیر؛ حضرت امیر(ع) فرمودند اگر عقل هم داشته باشید دین هم نداشته باشید باید بفهمید که «العاقل مَنِ اتَّهَم رعیه» انسان عاقل همیشه نظر خودش را دیدگاه خودش را تصمیمات خودش را متهم میکند زیر سؤال میبرد، خودش میگوید نکند این طرحی که من ریختم حقوق همه را رعایت کند حقوق حداکثری را رعایت نکند! نکند این اشکال در کار باشد. حضرت امیر(ع) خودش معصوم است ولیکن طوری با بقیه حرف میزند که انگار من معصوم نیستم. چون میخواهد یاد بدهد حکومتِ در عصر غیبت را، حکومت غیر معصوم را، همه که معصوم و منصوب خاص خدا نیستند. علیبنابیطالب باید یک الگوی حکومتی طراحی کند.
هشتگهای موضوعی